Jesus Christus Kontrastprogramm  تلألؤ عیسی مسیح

Christliche Lehre 
 

شهادت ایمان رناته بهادری

در یک خانواده کاتولیک متولد شدم. از نوجوانی در جستجو، درک و تماس با خالق هستی و آفریدگار خود بودم. مرتب با او تماس داشتم و با او صحبت می کردم. از جوانی سؤالی مرا به خود مشغول می نمود، چرا در جلسات عبادتی کلیسا در باره مسائل اجتمائی، مناسبات اخلاقی و حتی در مورد سیاست و مسائل سیاسی سخن گفته می شد و در همه این موارد موعظه می شد ولی در مورد کلام خدا و عیسی مسیح که می بایست اصل موعظه ها و عمل اصلی کلیسا باشد سخنی گفته نمی شد و این مهم خیلی سطحی و ناقس مطرح می گردید.

در دسامر ۱۹۸۶ دچار مشکلات و دگرگونی هائی گردیم و نزدیکی به خداوند را جستجو کردم. بیک باره برایم یقین شد که اگر ایمان من ایمان کامل و درست می بود می توانستم که بر همه مشکلات چیره شوم، چون خداوند مشکلی ندارد، من نیز مشکلی نخواهم داشت. باید زندگیم را در دست خداوند گزارم. آنگاه همه چیز را با چشم اوخواهم دید و آگاه مشکلات خواهم شد و دیگر مشکلی نخواهم داشت.

از خداوند خواستم که آن ایمان درست را به من بدهد. و دانستم که او من را می خواهد. باید خود را به او بسپارم و زندگی خود را در دستهای او بگزارم. پس از اندک زمانی آنطور که خواسته بود خود را به او سپردم. اکنون من سهم خود را به انجام رسانیده بودم و منتظر بودم که خداوند مرا هدایت فرماید.

مدتی بعد دوستی مرا به کلیسای آزادی که تازه تشکیل شده بود دعوت نمود و ۲۸/۸/۱۹۸۸ در آن کلیسا در نام عیسی تعمید آب گرفتم.

در آغاز غذای روحانی مورد نیازم را یافتم و زمان خوش و پربرکتی را داشتم. با گذشت زمان متوجه شدم که غذای روحانی کافی به من نمی رسد و گرسنه کلام خدا و حقیقت هستم. بنا بر این شروع به جستجو نموده و تا به عمق بیشتری در حقیقت وارد شده خلاء درونی خود را پر سازم. با یک دوره مکاتبه ای کتابمقدس شروع نمودم و پس از آن دوره های هفتگی و یا چند ماهه در مدارس کتابمقدس پرتستان های مختلف و پنتیکاستی ها شرکت نموده و تعلیم گرفتم. ولی در گرسنگی روحانی من تأثیر نگذاشت. بارها تجربه های روحانی داشتم و ایمان من قوی تر می شد. به تعدادی از ستونهای مسیحیت که مخلوط به دانش و بینش انسانی بود آشنا شدم. اما همواره در جستجوی تکامل وحقیقت بودم، آنچه که مستقیم از خداوند باشد و زندگی روزانه مرا در بر گرفته و نوسازی نماید.  

دوباره به بن بست رسیده بودم. سؤالهای روحانی مرا، هیچکس نمی توانست بطور کامل و قابل فهم پاسخ دهد. اغلب جوابها برای زندگی روحانی ساده نیز کافی نبودند. در این زمان عضو یک سازمان بشاردتی شدم که در میان مسلمانان بشارت می داد. در مرکز این سازمان یک کتابخانه کوچک بود که در آن تعدادی از کتابها و نشریات مسیحی جمع آوری شده بود. وظیفه ای به من واگزار شد و می بایست لیستی از کتابها و نشریات موجود را تهیه نمایم و خلاصه ای از محتوای کتابها را بنویسم. بدین ترتیب دو کتاب را یافتم که هر دو مشکل یک مسیحی را مطرح و بررسی نموده بودند و دو جواب کاملاً ضد یکدیگر به این مشکل داده بودند. متعجب از این جوابها و سرخورده از اینکه انسانها خداوند و عمل او را نسبت به عقیده و دانش و خواست شخصی خود تفسیر و بیان می نمایند آنطور که خود می فهمند، آنرا به دیگران تجویز می نمایند، افسرده از اینکه خداوند و عمل او را پائین آورده و در سطح عمل انسان قرار می دهند و عکسی که خود ترسیم و طراحی نموده بودند را بنام خداوند به دیگران عرضه می نمایند. این تجربه، شکافی عمیق در من ایجاد نمود بطوری که در درون خود احساس خلاء و افسردگی داشتم. از این زمان همه گفته ها و تفسیر ها را رها کرده و مفسران را رد نموده، به گفته های انسانها در مورد خدا توجه نه نمودم. دیگر از نظر روحانی و در زندگی روزمره اتکائی نداشتم که بر آن بنا نمایم. از این زمان فقط عیسی بود ومن. عیسی هم با من صحبت نمی کرد و جواب نمی داد. حد اقل جوابی که من بفهمم. برای باری دیگر دچار بن بست و سرگردانی شدم. نمی دانستم که چگونه زندگی روحانی خود را به پیش برم. دو دلی و سرگردانی مرا فرا گرفته بود. در این حالت وقتی که در دعا بودم خداوند بمن گفت که سومین کشو میز تحریر خود را باز کن. کشو را باز کردم و در آن نامه ای سر گشاده از یک کلیسای فارسی زبان بنام تلألو عیسی مسیح در هامبورگ قرار داشت. در این لحظه دانستم که خدا می خواهد که من به این کلیسا بروم. فکر کردم که خداوندم می خواهد که من با فارسی زبانان آشنا شوم تا به این ترتیب در میان آنان بشارت دهم.

چند ماه بعد از اتریش به آلمان و به شهر هامبورگ نقل مکان کردم. و در خدمات آن کلیسا که در میان افغانی ها و ایرانی ها بود سهیم شدم. آموختن زبان فارسی که برای این خدمت لازم بود را شروع نمودم. مدت زیادی موعظه ها و تعلیم ها را نمی فهمیدم. ترجمه هائی که توسط اعضاء دیگر برای من می شد کافی و کامل نبودند. در نتیجه فکر کردم که برای غذای روحانی به کلیساهای دیگر زبان آلمانی نیز بروم وتصمیم گرفتم که به کلیسائی که با کلیسای فارسی زبان خیلی نزدیک بود بروم و در موعظه ها  شرکت نمایم. در این حالت به کلامی که یکی از اعضاء کلیسای من در اتریش بعنوان هدیه راه هامبورگ بمن داده بود افتادم با این که در آن روز معنی آن را نه فهمیده بودم.

کتاب حزقیال نبی باب ۱۷ آیه های ۵-۸

و از تخم آن زمین گرفته آن را در زمین باروری نهاد و نزد آبهای بسیار گذاشته آن را مثل درخت بید غرس نمود* و آن نموّ کرده مو وسیع کوتاه قد گردید که شاخه هایش بسوی او مایل شد و ریشه هایش در زیر وی می بود پس موی شده شاخه ها رویانید و نهال ها آورد* و عقاب بزرگ دیگری با بال های سترک و پر های بسیار آمد و اینک این مو ریشه های خود را بسوی او گردانید و شاخه های خویش را از کرانه های بستان خود بطرف او بیرون کرد تا او وی را سیراب نماید* در زمین نیکو نزد آبهای بسیار کاشته شد تا شاخه ها رویانیده میوه بیاورد و مو قشنگ گردد.

... پس من آنچنان که بودم در جای خود استوار شده، و ماندم

در جلسات تعلیم کتابمقدس ترجمه بهتری داشتم و درگفتگو های مستقیم به زبان آلمانی با کشیش کلیسا حسین علی بهادری رفته رفته متوجه شدم که تعلیم این کلیسا با تمام کلیسا های دیگر که می شناختم کاملأ متفاوت و بخصوص بود. مرتب سؤال می کردم و متعجب از جواب ها بودم. کشیش را با سؤال هائی که همیشه داشتم و جواب قانع کننده ای نیافته بودم امتحان می کردم. پاسخ های او مرتب با تائید روح القدس که در خود داشتم همراه بودند. مدتی به طول انجامید تا از نظر فکری و انسانی در این موقعیت قرار گرفتم و اعتماد ایمان کامل یافتم که آن چه او می گوید از خود نگفته بلکه روح القدس است که با من سخن می گوید. او فقط روح القدس را ترجمه می کند. هنگامی که در ایمان متوجه شدم هیچ شکی نداشتم و پس از این چون ابر ظرفشوئی که وارد آب شود وبا سرعتی زیاد آب را به خود می کشد، همچنین من کلام خدا و تفسیر ها را با عتشی غیر قابل توصیف می بلئدم و سیری نداشتم. دودلی، سرگردانی و جستجوی هفت ساله من به پایان رسید. من شبان خود را یافته بودم.

از این زمان ایمان من شروع به رشد کرد و آنچه که از شبان خود می شنیدم، تائیدش را از روح القدس در خود داشتم. بدین ترتیب و پس از مدتی توانستم که تا حدودی روح القدس را به فهمم و رفته رفته به زبان او آشنا شدم. خود را با خواسته های روح القدس منطبق نمودم. با گذشت زمان نه فقط می توانستم که تا حدودی روح القدس را به فهمم بلکه در موقعیتی قرار گرفتم که خواست و گفته های او را به دیگران برسانم و بدین ترتیب خدمت روحانی من در عیسی مسیح ممکن و شروع گردید.

حسین و من کتابهای متعددی آماده نمودیم که همه آنها تعلیم مسیحیت را ارائه می دهند، آنچه که خداوند عیسی مسیح توسط ما به همه مشتاقان خود هدیه می نماید.

از حدود یکسال قبل خدمتی به امر عیسی مسیح شروع نموده ایم. برنامه های تعلیمی برای مسیحیان و همه مشتاقان حقیقت در شبکه های مختلف اجتماعی به زبانهای فارسی و آلمانی تهیه و پخش می گردند و خداوند این خدمت را برکت داده است.

مطمئن هستم و می دانم که در آغاز خدمت روحانی خود در ارائه شناخت عیسی و تعلیم صحیح او قرار دارم. خداوند را شکر و سپاس که مرا نجات بخشید، مرا به نزد شبانی که برای من آماده نموده بود فرستاد و مرا خدمتی گران بار عطا فرموده است.

در بیش از بیست و پنج سال گذشته حتی یکبار هم شک نکردم و مطمئن بودم که حسین علی بهادری عطایایش و بخصوص عطیه تعلیم را مستقیم از خداوند عیسی مسیح دارد و این عطایا وسیله خدمت او می باشند.

خدمت من، تعلیم راه عیسی یگانه نیروی محرکه من در زندگی بوده و هست.

آمین

 رناته بهادری